جمال مجرم سابقه داری است، اما چندسالی است كه توبه كرده و دست از خلاف برداشته است. او برای جور كردن خرج جراحی همسرش (اعظم) كه سرطان دارد، به هر دری می زند، اما از هیچ جایی نمی تواند این هزینه ی گزاف را تأمین كند.
شیطنت دزدی از صندوق قرض الحسنه به ذهن جمال خطور می كند؛ اما لحظاتی بعد، پس از دیدن مخالفت دوستش (عباس)، از این فكر منصرف میشود و برای جور كردن پول آمپولی كه همان شب درپی سهلانگاری مادرش به زمین ...