دكتر كاوه شبها با صدای جیغ و فریاد زنی از خواب بیدار میشود. او در این باره با رامیار چوپان صحبت میكند. رامیار به او میگوید: صدایی نیست و اگر هم میشنوی، باید بگویی چیزی نمیشنوی...
«سارو» باردار است و اوایل زمستان قرار است زایمان كند. سارو از دكتر میخواهد كه كاری كند كه بچهاش سقط شود و به دنیا نیاید. سارو از «بیمرگی» میترسد. دكتر نمیداند بیمرگی چیست و هرچه از سارو میپرسد ...