عظیم جوانی است متأهل كه به كلیدسازی مشغول بوده؛ اما بهسبب اشتباهی، موجب بیاعتمادی كارفرمای خود و از كار اخراج شده است. او پسری به نام امیر دارد و به سبب دغدغههای مالی، بهدنبال كار پردرآمد میگردد. برادرش سعید بنّاست و اصرار دارد...
برادرش سعید بنّاست و اصرار دارد عظیم در كنار او مشغول شود، اما او بهانه می آورد كه تخصصی در این كار ندارد. مدتی است كه عظیم كاری پیدا كرده كه به قول دوستش، مالك، با نصف درآمد هر معامله میتواند ...