ژوزف شوویك، عاشق خدمت كردن در ارتش است، اما، به سبب سفاهت، یك بار از ارتش عذرش را خواسته اند. اینك، امپراتوری در آستانه جنگ قرار دارد و او امید دارد كه بتواند به ارتش ملحق شود و به جنگ برود....
ژوزف از یك سو نیمه دیوانه به نظر می رسد، اما از طرف دیگر سخنانی به زبان می آورد كه موجب شك و ظن افراد می شود كه آیا خود را به سفاهت زده است یا به راستی از شعور برخودار نیست! سخنان او درباره قریب ...