«موندو» پسربچه ای ده ساله است كه بدون خانواده و سرپناه زندگی می كند. شبها در پناه صخرههای ساحل دریا میخوابد و زندگی آزادی دارد. مردم شهر او را دوست دارند و از گذشتهاش هیچ نمی پرسند....
موندو از اینكه مردم شهر او را دوست میدارند و از او دربارهی گذشتهاش سؤال نمیكنند، خوشحال است. موندو چند دوست پیدا میكند و از میان آنان با «ددی» پیرمردی گدا كه دو كبوتر دارد، ارتباط بیشتری پیدا ...