«ایگور» نوجوان، به داییاش «ایوانیچ» سپرده می شود تا جای بهتری برای زندگی و درس خواندنش پیدا كند. ایوانیچ با پیرمرد كشیشی به نام «سریسكی» و ایگور به سفر میروند. دایی ایوانیچ هیچ توجهی به ایگور ندارد، تا اینكه....
ایگور در مسیر سفر متوجه می شود دایی ایوانیچ فقط به فكر پول درآوردن و فروش پشم گوسفندان است و هیچ توجهی به او ندارد. ایگور، هنگام شنا در رودخانه، گرفتار انتقام «دیموف» می شود. دیموف به او نزدیك میشود ...