ایلیوخا عاشق هنر است، اما پدر هیزم شكنش می خواهد او مردی با مشخصات مردانه و خشن باشد نه پسری مجسمه ساز و عاشق هنر.
ایلیوخا پسری است روستایی كه كارش ساختن مجسمه های چوبی است. به همان اندازه كه او از كشتن حیوانات و انجام كارهای خشنی كه پدرش از او می خواهد متنفر است، پدرش هم از قدم زدن او در جنگل و جست و جوی او ...