این افسانه، داستانی مردی احمق و پرخور است كه جز خوردن هیچ كاری بلد نیست...
مرد پرخوری عادت داشت از صبح تا شب، به همسرش دستور بدهد برایش غذا و خوراكی بیاورد تا او بخورد. تا اینكه یك روز زن از دست او به تنگ آمد و گفت حاضر نیست برایش هیچ كاری بكند و او باید همانند مردان دیگر ...