زمان جنگ است. ناخدایی خلافكار در بندر مرزی خرمشهر، پیشنهادی از سوی مسافری برای حمل قاچاق دریافت میكند، اما ناخدا این پیشنهاد را رد میكند. مسافر تهدیدش میكند اگر این كار را نكند، كارهای او را لو می دهد؛ ناخدا مجبور می شود...
صابر، جوان خرمشهری، هنگام حمله به خرمشهر تصمیم می گیرد قاچاقی به یكی از كشورهای شیخ نشین برای كار برود. صابر بر این باور است كه با ماندن در خرمشهر و كار كردن در لنج عمو و پدرزنش، ناخدا ندیم، نمی ...