شمسالدین در نوجوانی برای یادگیری طب به یونان رفته و پس از سالها به ایران بازگشته است و مادر و خالهاش برای استقبال از او به بندرگاه میروند...
شمسالدین كه پس از سالها از یونان به ایران بازگشته است، در بندرگاه با مادر و خاله اش روبهرو میشود. در سویی دیگر حاكم شهر برای شكار به جنگل میرود كه از اسب به زمین می افتد و سر و گردنش آسیب میبیند. ...