پیشخدمت لباس سفید تمیزی پوشیده بود. او سر میز حاضر شد و تعداد غذایی كه در مهمانخانه وجود داشت، شمرد و منتظر دستور شد. مرد غریبه فكری كرد و پرسید: فقط همین غذاها را دارید؟ ... مهمانخانه كثیف و پر از مگس بود...
همه مشاهده كردند كه شیئی شبیه ماهیتابه، به روی خورشید می خزد و آن را از زمین جدا می كند. موقعی كه اهالی شهر فهمیدند كه بیش از نصف خورشید را سیاهی گرفته، دیگر كاری نمی شد كرد؛ اشخاص ناشناس هم مشغول ...