ستوان"دریموف" در جنگ جهانی مقابل آلن ها از صورت زخمی می شود؛ طوری كه صورتش زشت می شود و فرمانده او را از جنگیدن باز می دارد اما ستوان اصرار دارد دوباره به جبهه ی جنگ بازگردد...
ستوان " دریموف" با دستور فرمانده به مرخصی می رود.وقتی به خانه ی مادرش می رسد در می زند... مادر :كی هستی؟! ستوان : منم! ستوان می فهمد حتا صدئایش در جنگ تغییر كرده...مادر در را می گشاید...