تابستان بود و هوا گرم.
مورچه ریزه با دوستانش قرار گذاشتند به سفر بروند. آنها با ماشین كارتونك راه افتادند. رفتند و رفتند تا به یك رودخانه رسیدند. آنها همه با هم نشستند تا صبحانه بخورند ...