روز عید مبعث بود و پدربزرگ داشت باغچه ی گل را مرتب می كرد.
ریحانه كوچولو توی باغچه بود كه صدایی را شنید. گل سرخ بود كه ریحانه را صدا كرده بود. او دلش می خواست در مهمانی عید مبعث شركت كند. ریحانه به پدربزرگ گفت كه گل سرخ دلش می خواهد در میهمانی شركت كند. ...