یكی از همسایه های علی كوچولو اسباب كشی كرد و رفت.
آنها یك قفس با قناری به علی كوچولو دادند و رفتند. علی قفس را به مادرش نشان داد. ولی مادرش اصلا دلش نمی خواست پرنده در قفس باشد. پدر علی هم به او گفت: خدا به پرنده بال داده است ما نباید بال و پر ...