یك روز شیر در میدان جنگل نشسته بود و بازی كردن بچه ها را نگاه می كرد.
ناگهان میمون ها با ترس و سر و صدا فرار كردند و شروع به داد زدن كردند كه آدم ها دارند می آیند. شیر كه تا بحال آدم ندیده بود به همه گفت كه نترسند. شیر با خودش فكر كرد كه آدم باید حیوانی باشد كه او ...