هزارپا كوچولو در روز تولدش هدیه های زیادی گرفته بود.
هزارپا كوچولو از مادرش خواست تا جعبه ی آبرنگش را به باغچه ببرد و با دوستانش نقاشی كند. مادر هم قبول كرد. هزارپا كوچولو صدای كفشدوزك را شنید كه ناراحت بود ...