جوجه ی نوك طلا با موش خرما دوست بودند و بازی می كردند.
آنها با هم مهربان بودند و به هم احترام می گذاشتند. یك روز موش خرما مسواك نزده بود و دهانش بوی خیلی بدی می داد. جوجه به او گفت كه باید بروی و زود مسواك بزنی اما موش خرما گوش نمی كرد ...