روزی روزگاری پسری بود به نام كیان، كه پدر ومادرش را از دست داده بود.
كیان مجبور بود كار كند، یك روز كه كارش زودتر تمام شد به خانه برگشت و كتابی را دید. كتاب عجیبی بود. توی صفحات كتاب چیزی نوشته نشده بود، اما با باز كردن كتاب هر صفحه شروع به گفتن داستانی می كرد. ...