درروزگاران قدیم مرد تاجری بود كه دو گاو سیاه و سفید داشت.
مرد بازرگان با دو تا گاوش داشت می رفت كه پای گاو سفید در یك باتلاق گیر كرد. پای گاو زخمی شده بود. بازرگان مقداری پول به یك مرد روستایی داد تا از گاوش نگهداری كند ...