در زمان های خیلی دور در شهر كنعان پیامبری به نام یعقوب با خانواده اش زندگی می كرد. حضرت یعقوب پسری به نام یوسف داشت كه او را بسیار دوست داشت.
برادرهای یوسف به او حسادت می كردند. آنها از روی حسادت او را در چاه انداختند. كاروانی او را پیدا كرده و به مصر بردند و او را به عنوان برده به عزیز مصر فروختند؛ زن عزیز مصر كه ذلیخا نام داشت او را ...