پیرمردی در روستایی زندگی می كرد. او در حیاط خانه اش باغچه كوچكی داشت كه در آن چند درخت و بوته گل سرخ كاشته بود. كار آبیاری باغچه و كشیدن آب از چاه پیرمرد را خسته كرده بود؛ تا اینكه روزی با خودش گفت كه ای كاش باران ببارد و باغچه اش....
این داستان به كودكان می آموزد كه تنها زمانی كاری به نتیجه درست می رسد كه همه با هم همكاری داشته باشند و هر كس وظایفش را به درستی و منظم انجام دهد. *داستان «باغچه كوچك» برگرفته از سرودههای «پروین ...