روزی مردی كوزه های گِلی اش را سوار بر گاری كرده بود و از كنار دشتی می گذشت. ناگهان یكی از كوزه ها از روی گاری سُر خورد. كوزه قِل خورد و وسط دشت ایستاد. در همان موقع مگسی از آنجا می گذشت كه كوزه زیبا را دید و با خود گفت كه این خانه زیبا....
كودكان با شنیدن این داستان می آموزند كه با اتحاد و همبستگی، كارها بهتر و زودتر به نتیجه خوب و مطلوب می رسد. *كتاب گویای «یك خانه زیبا» برگرفته از ضرب المثل های قدیمی ایرانی است.