تابستان بود و هوا گرم گرم.
مادربزرگ پارساكوچولو، با شكر، آبلیمو، گلاب و تعدادی دانه های سیاه، شربت سرد و خوشمزه ای درست كرد. یك لیوان شربت به پارسا داد و بقیه را هم به مسجد برد ...