رضا و سبحان با هم به قصه های مادربزرگ سبحان گوش می كردند و بازی می كردند.
یك روز رضا به خانه ی سبحان آمده بودند تا با هم بازی كنند. وقتی رضا از خانه ی سبحان رفت، سبحان متوجه شد كه ماشین اسباب بازی اش گم شده ...