باد شدیدی وزید. شاخه ی گل تكان خورد و كفشدوزك از داخل آن به بیرون افتاد.
كفشدوزك هرچه بال زد نتوانست به خانه اش برگردد. او خیلی ناامید و ناراحت بود كه پروانه ی مهربان از راه رسید ...