پسر یكی یكدانه ی گلی خانوم به شهر رفته بود.
گلی خانوم دلش برای پسرش تنگ شده بود. سال نو نزدیك بود و گلی هم دست به كار شد تا سمنوی شب عیدش را درست كند ...