شیما كوچولو هر روز به ابرهای آسمان نگاه می كرد.
او دوست داشت همه چیز را نقاشی كند. مخصوصا ابرهای جورواجور را. یك روز كه هوا خوب بود شیما با مادر و پدرش به بیرون از شهر رفتند. شیما هم وسایل نقاشی اش را برداشت ...