علی كوچولو وقتی صبح ها از خواب بیدار می شد منتظر می شد تا مادرش دست و صورت او را بشوید.
علی عادت نكرده بود خودش كارهایش را انجام دهد. او می خواست مادر صبحانه اش را بدهد و لباسش را تنش كند. یك روز صبح علی خودش از خواب بیدار شد و دید مادر حالش خوب نیست ...