بی بی گلاب هر روز به گل های خشك باغچه نگاه می كرد و منتظر بهار بود.
او دوست داشت زودتر باغچه اش سبز و زیبا شود. بی بی گلاب از بس توی باغچه رفته بود، سرما خورده بود. مجید، نوه ی كوچولوی بی بی گلاب برای بیماری مادربزرگش خیلی ناراحت بود