مادربزرگ یه جفت كفش خریده بود. كفش های مادربزرگ خیلی راحت بود.
سرور و مادربزرگ می خواستند به بازار بروند. اما كفش های مادربزرگ سر جایش نبودند. مادربزرگ ناراحت شد چون نمی توانستند به بازار بروند ...