مادربزرگ روز جمعه همه را دعوت كرده بود
در خانه ی مادربزرگ بوی خوبی می آمد. مادربزرگ به مرجان گفت كه آبگوشت درست كرده است. ولی مرجان اصلا آبگوشت دوست نداشت. وقتی مرجان كمی از آبگوشت را خورد تازه فهمید كه چه اشتباهی كرده است ...