دختر كوچولو دیر از خواب بیدار شده بود. او با صدای گنجشك ها از خواب بیدار شد.
از پشت شیشه گنجشك ها را می دید و می دانست كه گنجشك ها گرسنه اند. برای همین برای آنها كمی نان قندی كنار پنجره گذاشت ...