پسر كوچولو با خاله ی مهربانش در یك كلبه ی كوچك زندگی می كردند. رو به روی دریا.
پسرك نمی دانست كه ستاره ها فقط شب ها دیده می شوند. او از خاله اش خواست تا به دریا بروند و ستاره پیدا كنند. خاله، از شنیدن حرف پسر كوچولو تعجب كرد ...