چشمه به راه افتاد تا به مزرعهها و باغها برود و آنها را سیراب كند.
یك روز چشمه به یك سنگ رسید؛ یك سنگ بزرگ. چشمه از سنگ خواست تا جابهجا شود. ولی سنگ گفت: من سنگم و سالهاست كه اینجایم ... .