• 2 قطعه
  • 55 دقیقه
  • نمكی

    یكی بود، یكی نبود. غیر از خدا هیچكس نبود. زنی بود كه یك دختر داشت به اسم نمكی. خانه آنها خیلی بزرگ بود و هشت تا در داشت. هر شب، مادر به نمكی می گفت:”نمكی جان! برو و درها را ببند.” آن وقت نمكی می رفت و یكی یكی درها را می بست

    اطلاعات تکمیلی

    • نوع متن: اقتباسی
    • قالب كتاب گویا: نمایشی
    • تنظیم‌کننده: شهرام جهانبازی
    • دبیر سرویس: محمد مهدی شادبهر
    • رده سنی: كودك
    • راوی: معصومه سادات سید علوی
    • كلید واژه: نمایش طنز ویژه ماه ربیع
    • نام سریالی(نام طرح مشترك): نمایش كودك، تولید اختصاصی ایرانصدا
    • منبع: ایرانصدا
    • نوع مرجع (نمایشنامه-نمایش رادیویی - برنامه-كتاب-فیلم): نمایش رادیویی
    • ملیت: فارسی
    • پیشنهاد ما: نمكی هفت در رو بست ولی نمكی یك درو نبست ولی چرا ....

    یك شب نمكی هفت در را بست، ولی یادش رفت كه یكی از درها را ببندد. همان یك شب دیو آمد و وارد اتاق شد و گفت:”هودرما، هو در شما! مهمان بیاید خانه شما، رسم ندارید برایش شام بیاورید؟” مادر نمكی گفت:”هفت ...

    اطلاعات بیشتر

    چهارشنبه، ۱۲ اسفند ۱۳۹۴

    قرآن

    چهارشنبه، ۱۲ اسفند ۱۳۹۴
    چهار شنبه 18 آذر
    |
    11:33:21
    زنده