پری اصلا خرمالو نخورده بود.
پدرش به پری قول داده بود تا برایش خرمالو بخرد. پری هر روز به پدر می گف: پس خرمالو ها چی شدن؟ پدر هم می گفت: هر وقت خرمالوها برسند تو هم خرمالو می خوری ...