• 2 قطعه
  • 18 دقیقه
  • نفرین و دعای پیرزن

    روزی روزگاری در زمان های قدیم حاكمی زندگی می كرد كه خیلی شكار كردن رو دوست داشت. این حاكم هر چند روز یك بار خدمتكارانش رو جمع می كرد و راهی كوه دشت و دمن می شدند تا بلكه شكاری گیرشون بیاد و آتشی برپا كنند و كبابی بخورند و خوش باشند.

    اطلاعات تکمیلی

    • نوع متن: متن اصلی
    • قالب كتاب گویا: روایی
    • سردبیر رادیویی: آسیه حیدری شاهی سرایی
    • تهیه كننده كتاب گویا: آسیه حیدری شاهی سرایی
    • دبیر سرویس: محمد مهدی شادبهر
    • راوی: اردشیر منظم
    • كلید واژه: ادبیات كهن ایرانی,حكایت كهن,عطار نیشابوری
    • نام سریالی(نام طرح مشترك): قصه های كهن پارسی
    • منبع: ایرانصدا
    • نوع مرجع (نمایشنامه-نمایش رادیویی - برنامه-كتاب-فیلم): كتاب
    • ملیت: فارسی
    • پیشنهاد ما: این داستان از مصیبت نامه ی عطار بارنویسی شده و خواندنش می تونه نكات ارزشمندی رو به ما گوشزد كنه. چه خوبه كه شما همین داستان رو برای بزرگترها و دوستان تون تعریف كنید و بعدها برید و داستان اصلی رو از مصیبت نامه بخونید و لذت ببرید

    یك بار كه حاكم برای شكار رفته بود سر راه به چمنزاری رسید. اونم چه چمنزاری! سبز و خرم. آدم دلش نمی اومد برگرده. حاكم دستور داد تا چادری بر پا كنند و همونجا اطراق كنن. یعنی شب همونجا بمونن. خدمتكاران ...

    اطلاعات بیشتر

    چهارشنبه، ۱۲ اسفند ۱۳۹۴

    قرآن

    چهارشنبه، ۱۲ اسفند ۱۳۹۴
    چهار شنبه 18 آذر
    |
    11:33:21
    زنده