بابا یواشكی با مامان حرف زد و مامان آرام گریه كرد.
من هم عروسكم را برداشتم و رفتم توی اتاقم. مامان پیش من آمد و گفت كه متأسفانه دایی فیلیپ حالش خوب نشد و از پیش ما رفت... .