مادربزرگ صدای حرفزدن دو نفر رو شنید.
صدای گلهای قالی بود. اونها داشتن با هم حرف میزدن و از اینكه مادربزرگ به گلهای باغچه آب میده، ناراحت بودن! اونها دوست داشتن كه مادربزرگ به اونها هم توجه كنه... .