درخت مهربون تكوتنها توی دشت زندگی میكرد... .
درخت خیلی نگران بود؛ چون یه سنگ بزرگ سرِ راه آب قرار گرفته بود و دیگه آبی به اون نمیرسید. درخت تشنه و تشنهتر میشد... .