«هدی» و «عزیزجون» با هم اومدن به دل طبیعت. هدی از اینكه اون همه «گاو» داشتن آزادانه چرا میكردن، خیلی خوشحال بود. هدی منتظر بود كه خانم روستایی شیر گاو رو بدوشه تا بتونه یه لیوان شیر بخوره كه ناگهان با صدای پارس كردن یه سگ از جاش پرید... .
كودكان با شنیدن این داستان یاد میگیرن كاری انجام نَدَن كه خوبیهاشون رو پاك كنه و همیشه ادب رو رعایت كنن. در این قسمت از برنامهی «یك آیه، یك قصه» عزیزجون به آیهی دوم سورهی مباركهی «حجرات» اشاره ...