صبح یك روز خوب بهاری، خرگوش كوچولو با صدای در بیدار شد و دید كه سنجاب كوچولو آماده گردش رفتنه و منتظر او ایستاده است. خرگوش حسابی تعجب كرد و به دنبال مادرش رفت تا دلیل این همه سر و صدای آن روز را بفهمد.
خرگوش كوچولو فهمید كه همه مادرها با هم جمع شدند، و بعد همه حیوانات را دید كه همه با هم در حال گردش و تفریح در جنگل هستند. مادرخرگوش كوچولو گفت : "امروز روز طبیعته و همه باید با هم از طبیعت لذت ببرنم ...