گلی كه خیلی منتظر آمدن پدرش بود مرتب از مادرش می پرسید پس بابا كی میاد. مادر به گلی گفت موهاتو مرتب و شانه كن و منتظر بابا باش.
گلی به دنبال پروانه و گنجشكی به حیاط رفت و باد گل سر گلی خانم را با خودش برد و روی شاخه درختی انداخت. باد شدید شروع به وزیدن كرد. مادر گلی به حیاط آمد و گفت الان پدرت می آید و تو داری با باد بازی ...