بچههای خوب، دعوتتون میكنیم داستان قناری غمگینی رو بشنوین كه توی قفس اسیره.
یك روز صبح جمعه دلتنگ و خسته بودم از بس كه در اتاقم تنها نشسته بودم دیدم كه چشمهایم دیگر نمیتوانند خط درشت را هم با راحتی بخوانند باد بهار از در آمد به هوشم آورد آواز آشنایی با ...