سگ كوچولویی در بیشه ایی زندگی می كرد، كه دوست داشت صاحب همه خوراكی ها و وسایل بازی ها باشد.
هاپو كوچولو داستان ما، یك روز برای پیدا كردن خوراكی رفت. توی راه خرگوشی دید كه هویج با خودش داشت و از خرگوش خواست كه هویجش را برای خوردن به او بدهد. اما هاپوی پشمالو ناراحت شد و از خرگوش جدا شد. ...