یه مورچهی كوچولو رفته توی سوراخ پریز، آقای شاعر هم اون رو دیده و یه شعر براش گفته.
كی بود كی بود؟ برق بود، پریز بود دو تا سوراخِ ریز بود یه مورچهی دیوونه رفت تو سوراخ، دنبال آب و دونه گفتم نرو برق داره این جا با لونهی شما فرق داره رفت و دیگه برنگشت تا ساعت ...