ترانه درمورد مادربزرگ مهربان
بیبی كه رسید از ره آهسته مرا بوسید خندیدم و او خندید احوال مرا پرسید او آمد و در دستش یك بقچهی كوچك داشت در بقچهی خود بیبی یك دانه عروسك داشت پیراهن او مثل پیراهن ...