نوك مدادم شكسته. براش شعر میخونم.
یكی بود یكی نبود زیر گنبد كبود یه مداد بود كه نوكش شكسته بود یه گوشه نشسته بود نمیتونست بنویسه: بابا، آب خسته شد از دفتر مشق و كتاب ادامه دارد... .