من و بابابزرگ و عصا رفته بودیم پارك.
یكی بود یكی نبود زیر گنبد كبود پیرمردی با عصاش راه میرفت یواش یواش بود توی دست دیگهش دست كوچیك نوهش ادامه دارد... .